۱۵ مرداد، ۱۳۹۲

من و اسهال

اسهال از اون دردایی هستش که به دشمن خود روا مدارید
سخت تلخ است آقا!!!
دلم میخاد یه قضیه ای رو صادقانه تعریف کنم براتون که درک کنید چی می گم

یه زمانی شیراز درس می خوندم و از زنجان تا شیراز تقریبن ۱۶ ساعت راهه. دوبار من این خریت رو کردم و با اتوبوس های تبریز مستقیم از زنجان رفتم شیراز.
بار اول به خیر گذشت...

دفعه ی دومی که میخواستم برم اسهال داشتم و حالم خیلی خوش نبود (بد هم نبود) ولی از خونه که میخواستم در بیام رفتم توالت. یک ساعت طول کشید که برسیم اول بزرگراه زنجان قزوین.
مشکلی نداشتم ولی محض احتیاط گفتم بازم برم توالت بد نیست و رفتم.

وقتی برگشتم و نشستم تو اتوبوس و اوتوبوس راه افتاد،‌دوباره گرفت. چنان فشاری رو تا قزوین تحمل کردم که باور نمی کنید (خودم هم برام عجیب بود این فشار) :دی

عوارضی قزوین تهران رفتم دستشویی و دوباره نشستم تو اتوبوس و دوباره گرفت. تا قم عرق ریزان و درد کشان تحمل کردم و قم رفتم دستشویی. 

هنوز اتوبوس راه نیافتاده دوباره گرفت و توی سلفچگان آقای راننده به اصرار من نگه داشت و من رفتم دستشویی.

دوباره تا راه افتاد گرفت و این بار انقدر شدید بود که به زور یه ساعت بیشتر نتونستم تحمل کنم و وقتی رفتم به راننده بگم که دستشویی دارم بیچاره با دیدن قیافه ی ژولیده ی من و لباسای خیس از عرق من چیزی نگفت. ولی وسط بیابون که دستشویی نیست. 

گفت یه چن دقیقه تحمل کنی الان میرسیم به یه مسجد. رسید به مسجد ولی مشکل این بود که مسجد صد متر اونور جاده بود و وسط بیابون هیچ چیز دیگه نبود جز مسجد!

حالا همه کنجکاون ببینن قضیه چیه. سرآوردن بالا و دیدن یکی مثل بنز داره به سمت مسجد میره. اون صد متر رو صد کیلومتر دویدم.
خیلی سخت بود.
چشمتون روز بد نبینه!

خلاصه اینکه نرسیدم به مسجد...
تر زدم به لباسم....


خوشبختانه شورت ضد اسهالی داشتم و به شلوارم نفوذ نکرده بود ولی رفتم تو دستشویی و با آب یخ خودم رو کلن شستم و شرت رو انداختم دور و با بدبختی بعد از ده دقیقه جنگیدن برگشتم.

بگذریم از نگاه عصبانی بعضی ها و ترحم بعضی های دیگه.

مهم اینه که تا نشستم و اتوبوس راه افتاد دوباره گرفت...
و انگار هربار محکم تر از بار قبله...

تنها چیزی که از اون حالت یادمه اینه که به زور جلوی خودم رو گرفتم و شرشر دارم عرق میریزم. 

چشمامو باز  کردم و دیدم رسیدم شیراز. بی هوش شده بودم...
بدترین سفری بود که داشتم
خیلی بد بود
به همین دلیل بود که امروز که دوباره این اتفاق به صورت جدی برام افتاد کلن نشسته بودم جلو توالت و حاضر نبودم برم تو تخت بخوابم.
در این حد قضیه جدیه

خلاصه اسهال رو جدی بگیرید همیشه

۲ نظر: