به خود سعدی هم گفتم که بیا اینجا بنویس
یه اکانت برات می سازم دور همی
طرفدارات هم که ...
کلن شده وبلاگ سعدی
هر بار یادش بیافتم بنویسم. شب جمعه س. ثواب داره
۸۲ شیراز بودم تا ۹۰. وسطاش قهر می کردم میومدم چن ماهی و دوباره بر می گشتم.
اول ها همه ش حافظ بود. سعدی خیلی تحویل نمی گرفت.
حافظم که کلن اهل حاشیه نبود. با همه حال می کرد. خوشگلا زیاد بودن دورش.
وضعش خوب بود. داشت و خرج می کرد. بقیه هم می رفتن.
سعدی گلچین می کرد.
قبرش هم بین لوطی ها بود.
اولش با ترجیع بندش شروع شد
سعدی همین جوری شعرش رو برام می خوند و من برای اولین بار با شعر داشتم زار می زدم
هم خونه ای ها با اسکل منگل گفتنشون آروم می شدن و می رفتن بیرون از اتاق.
حیف که سیگاری نبودم!!!
خیلی شعر خورده بودم
خیلی زیاد...
مثنوی شبا زیر سرم بود و بالشم.
خورده بودیم نون گندم
بگذریم
دم درش نوشته بودن:
ز خاک سعدی شیراز (1) بوی عشق آید
هزار سال پس از مرگ او گرش گذری
سرو های توی حیاطش. حوض آبش و ماهی هاش
پشت آرامگاه
سروهای قدیمی
نیمکت های چوبی
سعدی حتی وقتی میرفتم جهان نما هم همراهم بود
توی حافظیه هم همراهم میومد
میخندید به اونایی که قبر حافظ رو می بوسیدن
به اونایی که قبر خودش رو می بوسیدن که می شاشید
توی باغ ارم هم همرام بود
توی باغ عفیف آباد
کنار سربازاش که خیلی گیر بودن. آخه اونجا نظامی بود. سعدی بدش میومد
اون کلاغه که عاشقش بودم
سعدی خیلی منطقی بود. زیادی منطقی بود.
به خاطر همینه که همش می گفت «عشق» «عشق»...
آخه اصلن منطقی نیس خیلی عقلانی برخورد بشه.
اصلن اونایی که عقلانی برخورد کنن عاشق می شن سریع.
تموم نمی شه
قبلن گفته بود که مال آخرالزمونه(2). من خیلی جدی نمی گرفتمش.
الان دارم کم کم باور می کنم
قرن بعدی مال سعدیه
مال من و سعدی با هم
دوتایی
بیاید اینورا
تخمه هم بیارید دور هم بشینیم
----------------------------------
پ.ن 1
نمیدونم «سعدی بیچاره» چشه که دم درش نوشتن «سعدی شیراز»
بیچاره که فحش نیس!
پ.ن 2
هر کس به زمان خویشتن بود
من سعدی آخر الزمانم...
پ.ن 3
یه شعر گفته بودم که توش از «مثل سگ» استفاده کرده بودم که سعدی خیلی خوشش نیومد. حسودیش می شه :)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر