دوری و واژه هام به گردت نمی رسند
آغوش های گرم، به سردت نمی رسند
فهمیده اند دوری و خدمتگذارها
درکافه های سرد به مردت نمی رسند
برگرد، حیف توست که مشتی زبان نفهم
ساکت نشسته اند و به دردت نمی رسند
لبخند می زنی و حسودان تیره بخت
با توپ و تانک هم به نبردت نمی رسند
...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر