۰۸ شهریور، ۱۳۹۰

وایسا بی زحمت یه نفر پیاده می شه...

بعضی وقتا بوده که دلت بخواد که هیچ وقت تموم نشن؟
لحظاتی بوده که دلت بخواد زمان وایسه؟
شده انقدر بهت خوش بگذره که با خودت فکر کنی که احتمالن داری خواب می بینی؟
بعد خودت رو نیشگون بگیری که مبادا خواب باشی؟
شده فکر کنی خوشبخت ترین آدم روی زمین هستی؟

اما این لحظات معمولن تموم می شن. هرکاری بکنید برنمی گردن.
شما می مونید و یه آرزوی بازگشت دوباره ی اون لحظات...
یه حس خیلی خوب که حتی شاید یادتون بره...
شما می مونید و دلتنگی ها
روزمرگی ها
خستگی ها
تکرار
تنهایی
درد
...

امروز برای من این اتفاق افتاد
ته آسمون بودم
همه چیز رنگ دیگه ای داشت برام
حس جدیدی رو تجربه می کردم
تنها آرزویی که توی اون لحظه داشتم این بود که کاش همین الان می مردم...
همیشه دلت می خواد بالا بمونی
دلت نمی خواد بیای پایین
دلم می خواست بالا می موندم...
واقعن بالا بودم...
شاید فقط تو باور کنی که چه ارتفاعی منظورمه...
شاید...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر