نشسته بودیم با این هم خونه ای های رفیقمون شام می خوردیم و یه موسیقیِ به قول پارسا چیپ ( جـــز تو، کی می تونه عزیز من باشه...) رو گوش می کردیم.
من گفتم با اینکه شاید آهنگ خیلی آس نباشه و خواننده صدای خیلی خوبی هم نداشته باشه ولی به شدت از شنیدن این ترانه لذت می برم (حالا ته تهای دلم مقایسه اش می کنم با شجریان و با خودم می گم: اوپس... :)) ولی کلی تعریف و تمجید کردم از آهنگ و گفتم که گاهی چقدر راحت می شه از زندگی لذت برد و احساس خوشبختی کرد...
کلن دیدن عکس العمل این بنده های ... (نکنه انتظار دارید بگم خدا؟) برام جالبه.
طبق قانون* پارسا گفت: من که اصلن لذتی از این آهنگ نمی برم.
(این جلمه رو در حالی گفت که هرچهار نفر دیگه داشتن سر تکون می دادن و یه لبخندی ته چهره شون بود.)
و در این لحظه بود که احسان اون جمله ی کذایی رو گفت و من رو خراب و اسیر خودش کرد.
با یه احساس تعجب و با یه کم چاشنی نفرت گفت:
چرا برای تو خوشبختی اینقدر سخته؟
همه کلن ساکت شدن و برگشتن به احسان نگا کردن و پقی زدن زیر خنده...
ولی کلن فکر که می کنم می بینم چرا نباید از چیزای قشنگ و کوچولوی زندگیمون نهایت لذت رو ببریم؟
لذت بزرگی که برامون باقی نمونده آخه؟!
--------
پ.ن ۱ :
قانون اینه که کاری نداشته باش حرف درسته یا غلط. فقط مخالفت کن.
پ.ن ۲:
احسان دو تا سیم هست تو مغزش که گاهی تکون که می خوره اون دوتا سیم به هم می خورن و جمله های فوق العاده ای می گه.
(در مورد اسم پست)
=-=-=-=-=
Powered by Blogilo
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر